نقش مهد كودك در دلبستگی (آیا مهد كودك، ایمنی دلبستگی در نوباوگی را تهدید میكند).
پژوهشهای كه بلسكی (1992 و سروف 1988) انجام دادند بیانگر این مطلب بود كه كودكانی كه در مهد كودك گذاشته میشوند و هر روز جدایی از والدین شاغل خود را تجربه میكنند در موقعیت ناآشنا دلبستگی نا ایمن به ویژه از نوع دوری جو از خود نشان میدهند. در مقابل كلارك و استوارت 1992 مخالف نظریه بلسكی و سروف هستند و میگویند:
اولاً : تعداد ناایمنی در كودكان مهد كودكی مانند میزان ناایمنی كودكان كشورهای صنعتی است و تحقیقات و بررسیهایی انجام شده بیانگر اینست كه بین كیفیت دلبستگی كودكان مهدكودكی و غیر مهدكودكی تفاوت وجود نداشته است (شبكه پژوهش مراقبت اولیه از كودك NICHD، 1997).
ثانیاً: درست كه شرایط خانوادگی بر دلبستگی ایمن تأثیر دارد. اما بسیار از مادران به خاطر دو شغله (خانهداری و شغل بیرون از خانه) برای استقلال فرزندانشان ارزش قایلاند و آن را ترغیب میكنند، و این موارد، حالت دلبستگی دوری جو میتوانند بیانگر خود مختاری سالم باشد (لمب، 1998).
ثالثاً: مهد كودك نا مرغوب میتواند به دلبستگی ناایمن در كودكان مادران شاغل كمك كند.
نتایج و بررسیهایی شبكه اولیه مراقبت از كودك نشان داد كه تربیت به رفتار مشكل آفرین كودكان پیش دبستانی بیشتر از مهد كودك تأثیر دارد. یعنی آنچه مهم است برقراری رابطه گرم و صمیمانه با یك پرستار حرفهای با عاطفه برای كودكانی است كه با یك یا هر دو والد رابطه ناایمن دارند بسیار مفید است (ایج لندوهیستر، 1995).
آیا میتوانیم واكنشهای حساس را بهبود ببخشیم؟ «مداخله زودهنگام در خانوادههایی كه فرزند خوانده دارند» اف، هاكس برگن و ریكسن و رال راون (1997).
فرضیه محوری كه توسط نظریه پردازان دلبستگی مطرح شده اینست كه كیفیت دلبستگی، حاصل پاسخهای مراقبت و میزان حساسیت مادری به علائم تقرب جویی كودك است. منظور از میزان حساسیت مادری، پاسخ دهی مناسب و به موقع مادر به علائم كودك در مقابل استرس است.
تحقیقات و پژوهشهای قبلی بیان كننده این موضوع بودهاند كه والدین خوانده (نامادری و ناپدری) در مقیاسه با والدین زیستی كمتر میتوانند فرایند دلبستگی، خصوصاً دلبستگی ایمن را ایجاد كنند. در این پژوهش به این موضوع پرداخته شد كه با آموزش والدین میتوان دلبستگی ایمن را ایجاد كرده در این پژوهش 90 خانواده از كشورهای دانمارك، سری لانكا و كره انتخاب شدند و به سه گروه 30 نفری تقسیم گردیدند.
1) گروه اول تحت آموزش ویژه واكنشهای حساس قرار گرفتند.
2) گروه دوم تحت آموزشهای خودیاری و كتابهای راهنما قرار گرفتند.
3) گروه سوم به عنوان گروه كنترل.
نتایج نشان دهنده این بود كه گروه كنترل هیچ تفاوتی با قبل از آزمایش نداشت چون مداخلهای صورت نگرفته بود. گروهی هم كه تحت آموزشهای خودیاری قرار گرفته بودند تفاوت چندانی با گروه كنترل نداشتند. اما گروه اول كه تحت آموزش ویژه قرار گرفته بودند كودكانشان در موقعیتهای ناآشنا به عنوان كودكان دلبسته ایمن رتبه بندی شدند. یعنی اینكه آموزش خاص برای ایجاد دلبستگی تأثیر گذار بود.
آیا دختران و زنان دارای سبك دلبستگی نا ایمن در بزرگسالی در برقراری رابطه دچار مشكل میشوند؟
سبك دلبستگی و روابط دوستی و عاشقانه در بزرگسالان. جی مك كارتی (1999).
پژوهشها و مطالعات گذشته بیانگر این است بین نوع سبك دلبستگی و روابط دوستی و عاشقانه بزرگسالی رابطه وجود دارد. و بعضی از پژوهشها خلاف این موضوع را ثابت كردهاند. در این پژوهش 40 نفر زن (25 تا 42 ساله) انتخاب شدند كه در دوران كودكی از الگوی دلبستگی ناایمن برخوردار بودند. علاوه بر آزمون سبك دلبستگی، آزمون افسردگی بك و آزمون عزت نفس نیز در مورد آنها به عمل آمد. از این نمونه حدود 43% دلبستگی ایمن داشتند. نتایج به دست آمده اینگونه بود كه زنان دارای سبك دلبستگی ایمن نسبت به سایرین روابط مبتنی بر عشق و صمیمیت زیادتری داشتند. افرادی كه دارای سبك دلبستگی اجتنابی بودند بیشترین مشكل را در روابط عاشقانه داشتند و افراد دارای سبك دلبستگی دوسوگرایانه ضعیفترین روابط را در دوستی داشتند. بین افسردگی و تعلق به الگوی دلبستگی خاص هیچگونه رابطهای به دست نیامد.