امروزه افسردگی یکی از شایعترین اختلالات روانپزشکی و معضل عمومی زندگی بشر، محسوب میگردد و تقریبا در همهی کشورها و فرهنگها دیده میشود. مطالعات مختلف نشان میدهد که زنان 2 برابر بیشتر از مردان افسرده میشوند. عوامل تنشزایی چون زایمان، عادت ماهیانه، درماندگی آموخته شده، تفاوتهای هورمونی، مهارتهای ناکافی اجتماعی و تفاوت فشارهای روانیاجتماعی مردان و زنان را در بروز آن دخیل میدانند (1).
حاملگی و دورهی پس از آن، با تغییرات روانشناختی و فیزیولوژیک بسیار مهمی همراه است که گاهی منجر به تغییرات پاتولوژیک و بروز اختلالات روانی میگردد. اختلالات روانی پس از زایمان، از جمله افسردگی پس از زایمان در صورت بروز مشکلاتی را برای مادر، نوزاد و سایر افراد خانواده ایجاد میکند و چنین وضعیتی ممکن است بر میزان دلبستگی مادر و نوزاد و سایر روابط خانوادگی تاثیر گذاشته و حتی تهدیدی برای امنیت و سلامت مادر، نوزاد و سایر فرزندان باشد (5-1).
افسردگی پس از زایمان یک اختلال خلقی و روانی جدی با شیوع 7/40-5 درصد میباشد (1،2، 15-6) و بیش از 5/12درصد پذیرشهای زنان به دلیل مشکلات روانی را به خود اختصاص میدهد (15). شیوع افسردگی پس از زایمان به ابزار مورد استفاده برای سنجش افسردگی، فرهنگ جامعه، حجم نمونه و مدت زمانی که زن در دورهی پس از زایمان از نظر افسردگی تحت بررسی است، بستگی دارد (7).
اغلب مطالعات نشان میدهند که افسردگی پس از زایمان در دومین و سومین ماه پس از زایمان ایجاد میشود اما یافتههای کمی وقوع آن را در روزهای اولیهی پس از زایمان مطرح کردهاند. هر چند بعضی از زنان شروع حاد علایم افسردگی را گزارش نمودهاند اما افسردگی در این گروه بیشتر به شکل آرام، تدریجی و در طول شش ماه اول پس از زایمان ظاهر میشود (1،7،10).
در زمانی که مادر با تولد نوزاد، انتظار تجارب لذتبخش را در زندگی دارد، با حالات ناشناخته و ناخوشآیندی چون نگرانی و اضطراب، احساس ضعف و ناتوانی، عدم لذت، اختلال خواب و اشتها و عدم اعتماد و احساس بیکفایتی به عنوان والد، دست به گریبان میشود. در افسردگی پس از زایمان، اغلب اشتهای بیمار افزایش یافته و باعث افزایش وزن میشود. میل به خواب سنگین به خصوص در زنان نخستزا[1] افزایش یافته اما با کوچکترین گریهی نوزاد بیدار شده و دیگر قادر به خوابیدن نیستند. تحریکپذیری، گریههای خود به خودی و غیر قابل کنترل، رفتارهای انفجاری و پرخاشگرانه، اضطراب شدید، حملات پانیک و ترس و میل به تنهایی از دیگر علایم افسردگی پس از زایمان میباشد. یکی از برجستهترین خصوصیات افسردگی پس از زایمان، طرد کردن نوزاد میباشد که اغلب به دلیل خشم و عصبانیت غیر طبیعی مادر است. موضوع مهم و هشداردهنده، وجود علایم روانی نظیر افکار خودکشی و آشفتگیهای زیاد در الگوی خواب میباشد (1،6،7 ،14،16).
هنوز علت این بیماری شناخته نشده است ولی از نظر سببشناسی نظریههای چندگانهای جهت شناخت افسردگی پس از زایمان وجود دارد که شامل عوامل زیستی (نظیر علل هورمونی مثل افت ناگهانی غلظت استروژن و افزایش دفع ادراری کورتیزول، ناقلهای عصبی و نظریههای ژنتیکی)، عوامل روانی (نظیر نظریههای شخصیتی) و عوامل اجتماعی (نظیر حمایتهای اجتماعی، تنشهای زندگی، فرهنگ و میزان آمادگی جهت تولد نوزاد) میباشند (1،3،6،10-8). در مطالعهای که در کرمان انجام گردید افسردگی در مادران نخستزا، مادران با سابقهی سقط و سابقهی مرگ کودک و در بارداریهای ناخواسته بیشتر بوده است و اهمیت جنسیت کودک از نظر مادر و تعداد فرزند بیشتر، با افزایش شیوع افسردگی ارتباط معنیدار نشان داده است (16). افسردگی پس از زایمان علاوه بر اثرات زیانبخش در روابط مادر و کودک، ارتباط با همسر را نیز مختل میکند و همسران زنان افسرده، اغلب افسرده
میشوند که در صورت عدم درمان، گاه منجر به جدایی و طلاق میشود (17).
تشخیص سریع و افتراق این اختلال از غم پس از زایمان[2] یکی از وظایف گروه درمان محسوب میشود. گروه پزشکی (اعم از پزشک عمومی، ماما و کارشناسان واحد تنظیم خانواده و واکسیناسیون) باید قادر باشند افرادی را که مستعد ابتلا به اختلالات روانی پس از زایمان (خصوصا افسردگی پس از زایمان) هستند، شناسایی نموده و آنها را در مورد مراقبتها و حمایتهای این دوره، راهنمایی نمایند. درمان با مهارکنندههای اختصاصی بازجذب سروتونین[3] (SSRIs)، رواندرمانی (گاه به عنوان یک شیوهی درمان و گاه برای افزایش پذیرش درمان دارویی توسط بیمار) و در موارد شدید، بستری بیمار، ضرورت پیدا میکند (18). بنا بر این علایم افسردگی در حین بارداری یا سابقهی قبلی افسردگی و وجود عوامل خطر، پیگیری و مراقبت دقیق را ضروری میسازد (19).
این مطالعه با هدف شناسایی عوامل خطر و فراوانی افسردگی پس از زایمان و ایجاد حساسیت نسبت به این اختلال، در کارشناسان مربوطه شاغل در مراکز بهداشتی درمانی، جهت پیشگیری از عوارض ناخواسته این اختلال بر سلامت مادر، نوزاد و خانواده در شهر زاهدان طراحی گردید.
روشکار
این بررسی، یک مطالعهی توصیفی تحلیلی است که در سال 1386 در شهر زاهدان، در زایشگاه بیمارستان امام علی (ع) انجام گرفت. با توجه به مطالعات قبلی 300 نفر به روش
نمونهگیری در دسترس مورد بررسی قرار گرفتند. افرادی که در حال مصرف داروهای روانپزشکی بودند، مادرانی که نوزادشان مشکل جدی در سلامت جسمانی داشتند، نمرهی آزمون افسردگی بک بالای 14 داشتند و در مواردی که امکان برقراری تماس تلفنی (به دلیل نداشتن تلفن یا عدم رضایت) با آنها وجود نداشت، از مطالعه حذف شدند. بیماران در چهار نوبت (اولین نوبت، حضوری و بقیهی موارد، تلفنی) مورد ارزیابی قرار گرفتند که اولین ارزیابی، روز اول زایمان (قبل از ترخیص)، دومین ارزیابی در هفتهی چهارم (ماه اول پس از زایمان)، سومین ارزیابی در هفتهی دهم (5/2 ماه پس از زایمان) و چهارمین ارزیابی در هفتهی هجدهم (5/4 ماه پس از زایمان) بوده است.
اطلاعات از طریق پرسشنامهی مشخصات فردی که شامل سن، میزان تحصیلات، شغل، تعداد حاملگی و تعداد فرزندان، سابقهی سقط، سابقهی مرگ کودک، نوع زایمان، جنس نوزاد، خواسته و ناخواسته بودن حاملگی، خواسته و ناخواسته بودن جنسیت نوزاد ازجانب خود بیمار، خواسته و ناخواسته بودن جنسیت نوزاد از جانب همسر، سابقهی قبلی افسردگی، سابقهی مراجعه به روانپزشک و مصرف داروهای روانپزشکی و شیوهی تغذیهی نوزاد میباشد و پرسشنامهی افسردگی بک[4]، جمعآوری شد.
پرسشنامهی افسردگی بک برای اولین بار در سال 1961 توسط بک و همکارانش معرفی شد و در سال 1971 مورد تجدید نظر قرار گرفت و در سال 1978 انتشار یافت.
شهرت این ابزار را از آن جا میتوان دریافت که در طول 30 سال از زمان معرفی آن بیش از 1000 پژوهش دربارهی آن انجام گرفته یا این که در آن پژوهشها به کار رفته است. در ایران نیز این آزمون توسط اخوت، استاندارد شده و به طور وسیعی برای سنجش افسردگی در افراد طبیعی و بیماران دچار اختلال روانی به کار رفته است. آزمون افسردگی بک به عنوان یک آزمون بری از فرهنگ[5] شناخته شده و برای طبقات و اقشار مختلف اجتماعی، فقیر و غنی، قابل اجرا میباشد.
در این آزمون از پاسخدهندگان خواسته میشود که شدت نشانهها را روی یک مقیاس از 3-0 درجهبندی کنند.
پرسشهای آن به حوزههایی مانند احساس شکست، احساس گناه، تحریکپذیری، آشفتگی خواب و فقدان اشتها و ... مربوط است. پرسشنامه خودآزما است و تکمیل آن 10-5 دقیقه طول میکشد.
اعتبار و روایی این پرسشنامه از هنگام تدوین یعنی حدود 30 سال پیش تاکنون مورد ارزیابی روانسنجی گسترده قرار گرفته است. یک تحلیل سطح بالا از کوششهای مختلف برای تعیین همسانی درونی نشان داده است که ضرایب به دست آمده از 73/0 تا 92/0 با میانگین 86/0 برای فرم معمولی 21 مادهای آن بوده است. استیر، بک، براون و برجیک گزارش کردند که بیمارانی که اختلال افسردگی اساسی دارند در مقایسه با کسانی که اختلال آنها از نوع افسردهخویی است، نمرههای نسبتا بالاتری میگیرند. فرم کامل 21 سئوالی در این تحقیق به کار رفته است. پاسخهای پرسشنامهی بک برای افراد نمرهگذاری شده و طبق قرارداد به این صورت است: 14-0 به عنوان افراد طبیعی یا افراد با افسردگی در سطح بهنجار، 31-15 افراد با افسردگی خفیف، 47-32 افراد با افسردگی متوسط، 63-48 افراد با افسردگی شدید قلمداد میشوند (20).
در هر نوبت ارزیابی، بیمارانی که نمرهی آنها در پرسشنامهی بک بالاتر از 14 بود، ضمن ارجاع به روانپزشک از مطالعه حذف میگردیدند. در خاتمه، دادهها با استفاده از جداول و شاخصهای آمار توصیفی و تحلیلی و آزمون مجذور خی با نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
نتایج
در این مطالعه که با هدف بررسی شیوع افسردگی پس از زایمان در زنان مراجعهکننده به بخش زنان و زایمان بیمارستان امام علی (ع) در شهرستان زاهدان صورت گرفت، 300 بیمار مورد ارزیابی قرار گرفتند که از این تعداد، 39 نفر به علت داشتن نمرهی بک بالاتر از 14 در اولین ویزیت و به دلیل عدم امکان دسترسی در پیگیریهای بعدی از مطالعه حذف و تعداد 261 نفر تا پایان مطالعه مورد ارزیابی قرار گرفتند.
در هر دوره از ارزیابیها، بیمارانی که بر اساس آزمون افسردگی بک افسرده بودند ضمن ارجاع به روانپزشک از مطالعه خارج میشدند.
اولین ارزیابی حضوری و سایر ارزیابیها تلفنی انجام
میگرفت. از تعداد 261 نفر مورد مطالعه تعداد 173 نفر (3/66%) بر اساس پرسشنامهی افسردگی بک، طبیعی بودند و تعداد 88 نفر (7/33%) نمرهی بالاتر از 14 داشتند و افسرده بودند. در گروه بیماران افسرده 50 نفر (2/19%) افسردگی خفیف، 28 نفر (7/10%) افسردگی متوسط و 10 نفر (8/3%) افسردگی شدید داشتند. در تحلیل انجام شده با آزمون مجذور خی بین متغیرهای متعددی مثل سن مادر، تحصیلات مادر، نوع زایمان، جنسیت نوزاد از دید پدر و مادر، سابقهی افسردگی و سابقهی مصرف داروهای روانپزشکی و افسردگی، ارتباط معنیدار مشاهده گردید.
همان طور که در جدول 1 مشاهده میشود، افسردگی در گروه سنی زیر 18 سال تفاوت معنیدار با سایر گروههای سنی دارد. همین طور افسردگی در مادران با تحصیلات مقطع دبیرستانی و دیپلم و مادران با سابقهی قبلی افسردگی و مصرف داروهای روانگردان و مادران سزارین شده و زنان با میزان علاقهمندی کم به همسر و افرادی که جنسیت نوزادشان از نظر پدر و مادر ناخواسته بوده است، تفاوت معنیدار با سایر گروهها دارد.
همچنین در این مطالعه متغیرهای دیگری مثل خواسته یا ناخواسته بودن حاملگی، سابقهی قبلی مرگ نوزاد، شغل مادر، تعداد فرزندان، سابقهی سقط و نخستزا یا چندزا بودن مادر و نوع تغذیهی نوزاد نیز مورد ارزیابی قرار گرفت. همان طور که در جدول مشاهده میشود بین شیوع افسردگی با متغیرهایی مثل خواسته یا ناخواسته بودن حاملگی، سابقهی قبلی مرگ نوزاد، شغل مادر، تعداد فرزندان، سابقهی سقط و نخستزا یا چندزا بودن مادر و نوع تغذیهی نوزاد، ارتباط معنیداری مشاهده نشد. بیماران در چهار نوبت (بار اول، حضوری و سه نوبت بعدی تلفنی) ارزیابی شدند که نتایج آن در نمودار 1 مشاهده میگردد. همان طور که در نمودار 1 مشاهده میشود، در اولین ارزیابی با آزمون افسردگی بک (پس از زایمان، قبل از ترخیص) تعداد 20 نفر (7/6%) و در ارزیابی دوم (یک ماه پس از زایمان) تعداد 48 نفر (6/17%) افسرده بودند که ضمن ارجاع به روانپزشک از مطالعه خارج گردیدند و تماس تلفنی با 7 نفر مقدور نشد. در ارزیابی سوم (5/2 ماه پس از زایمان) 33 نفر (5/15%) افسرده بودند و در مورد 12 بیمار تماس تلفنی به دلیل قطعی تلفن یا تغییر شماره و .... برقرار نشد. در ارزیابی چهارم (5/4 ماه پس از زایمان) 180 بیمار مورد ارزیابی قرار گرفتند و 7 بیمار (9/3%) افسرده بودند.
بحث و نتیجهگیری
به طور کلی شیوع افسردگی پس از زایمان در محدودهی 15-10 درصد ذکر شده است (1،2)، اما نتایج پژوهشهای متعدد در مورد افسردگی پس از زایمان در جوامع مختلف از 5 درصد در دانمارک تا 4/13 درصد در برزیل و 36 درصد در شیلی (15) و 8/13 درصد در ژاپن (11) و 81/15 درصد در اسکاتلند (12) متغیر است .
در مطالعات انجام شده در گروههای ایرانی نیز نتایج متفاوتی مشاهده میشود که در مطالعهی زنگنه 7/40 درصد (14)، صحتی شفایی در تبریز 7/34 درصد (13)، شبیری در همدان 32 درصد (9)، غفارینژاد در کرمان 1/31 درصد (16)، حسینی در کرمانشاه 8/24 درصد (4)، خرمی راد در قم7/23 درصد (15)، فروزنده در شهرکرد 3/21 درصد (8) و سالاری در مشهد 9/9 درصد از مادران، افسرده بودند (7).
جدول 1- مقایسهی فراوانی افسردگی پس از زایمان برحسب متغیرهای مطالعه با استفاده از آزمون مجذور خی
آزمون افسردگی بک
متغیر
طبیعی
تعداد )درصد(
افسرده
تعداد )درصد(
x2
P
نوع زایمان
سزارین
73 (4/58%)
52 (6/41%)
671/6
01/0
طبیعی
100 (5/73%)
36 (5/26%)
سابقهی قبلی افسردگی
دارد
155 (5/66%)
78 (5/33%)
150/17
001/0
ندارد
18 (3/64%)
10(7/35%)
سابقهی مصرف داروی روانپزشکی
دارد
66 (71%)
27 (29%)
346/11
001/0
ندارد
107 (7/63%)
61 (3/36%)
جنسیت نوزاد از دید مادر
خواسته
142 (70%)
61 (30%)
497/5
01/0
ناخواسته
31 (4/53%)
27 (6/46%)
جنسیت نوزاد از دید پدر
خواسته
148 (1/70%)
63 (9/29%)
338/7
00/0
ناخواسته
25 (50%)
25 (50%)
سن مادر
18<
8 (4/44%)
10(6/55%)
436/7
02/0
29-19 سال
115 (9/71%)
45 (1/28%)
49-30 سال
50 (2/60%)
33 (8/39%)
حاملگی خواسته
بلی
121 (6/67%)
58 (4/32%)
440/0
50/0
خیر
52 (4/63%)
30 (6/36%)
سابقهی مرگ نوزاد
بلی
10 (50%)
10 (50%)
570/2
10/0
خیر
163 (6/67%)
78 (7/33%)
شغل
خانهدار
155 (5/66%)
78 (%5/33)
056/0
08/0
کارمند
18 (3/64%)
10 (7/35%)
تعداد فرزندان
3 فرزند>
101 (8/67%)
48 (2/32%)
041/1
59/0
5-3 فرزند
63 (63%)
37 (37%)
6 فرزند<
9 (75%)
3 (25%)
چندزایی
نخستزا
66 (71%)
27 (29%)
419/1
22/0
چندزا
107 (7/63%)
61 (3/36%)
سابقهی سقط
بلی
26 (4/63%)
15 (6/36%)
179/0
67/0
خیر
147 (3/66%)
73 (2/33%)
نوع تغذیهی نوزاد
شیر مادر
101 (8/67%)
48 (2/32%)
908/0
63/0
شیر خشک
63 (63%)
37 (37%)
هر دو
9 (75%)
3 (25%)
تحصیلات
بیسواد
60 (1/74%)
21 (9/25%)
577/10
03/0
ابتدایی
26 (1/59%)
18 (9/40%)
سیکل
32 (1/68%)
15 (9/31%)
دیپلم
24 (50%)
24 (50%)
کاردانی و بالاتر
31 (6/75%)
10 (4/24%)
نمودار 1-فراوانی افسردگی در شرکتکنندگان در ارزیابیهای انجام شده (روز اول، هفتههای 4 و 10 و 18 پس از زایمان)
در مطالعهی حاضر نیز بر اساس پرسشنامهی افسردگی بک، 7/33 درصد افراد، افسردگی داشتند که از این تعداد 2/19 درصد افسردگی خفیف، 7/10 درصد از افسردگی متوسط و 8/3 درصد از افسردگی شدید رنج میبردند.
در مطالعهی شبیری در همدان 68 درصد افراد بهنجار بوده و 32 درصد آنها افسردگی داشتند که 19 درصد به افسردگی خفیف، 4 درصد به افسردگی متوسط و 9 درصد به افسردگی شدید مبتلا بودند (9).
این نتیجه با اغلب مطالعات انجام شده در سایر نقاط کشور همخوانی دارد ولی با بعضی مطالعات نیز متفاوت است که
میتواند به دلیل تفاوت در ابزار سنجش، نحوهی ارزیابی و انجام مصاحبهی بالینی (مطالعهی سالاری) (7)، زمان ارزیابی و تفاوتهای فرهنگی گروههای مورد مطالعه باشد.
همین طور نتایج پژوهش نشان داد که بین افسردگی پس از زایمان و نوع زایمان (سزارین یا طبیعی)، مشابه مطالعهی دولتیان (3) و بر خلاف مطالعهی حسینی (4)، ارتباط معنیداری وجود دارد. زنان تحت عمل سزارین احتمالا به دلیل تنش ناشی از عوامل منجر به سزارین و تنش ناشی از بیهوشی و جراحی، دارای نمرهی افسردگی بالاتری بوده و احتمال ابتلای آنها به افسردگی آشکار در آینده بیشتر است.
بنابراین به نظر میرسد کاهش سزارین غیر ضروری در کاهش علایم افسردگی پس از زایمان موثر باشد. در ضمن با توجه به احتمال بروز افسردگی در این گروه از بیماران توجه ویژه به بروز علایم افسردگی پس از زایمان در این گروه از زنان، توصیه میشود.
در پژوهش انجام شده بین افسردگی پس از زایمان و سن مادر، ارتباط معنیداری وجود داشت به طوری که میانگین نمرهی افسردگی در گروه سنی زیر 18 سال بالاتر بوده است که خود موید این مطلب میباشد؛ همچنین این مسئله میتواند ناشی از عدم آمادگی مادر جهت پذیرش مسئولیتهای مادری و به دنبال آن احساس بیکفایتی و بروز افسردگی باشد.
نتایج پژوهش نشان داد که بین افسردگی پس از زایمان و تحصیلات مادر، ارتباط معنیداری وجود دارد به طوری که در افراد دبیرستانی و دیپلم، میانگین نمرهی افسردگی پس از زایمان بیشتر از سایرین بوده است که با مطالعات قبلی تفاوت دارد. در مطالعات قبلی در افرادی که سطح تحصیلات کمتر داشتند میزان بروز افسردگی بیشتر بوده است. (4 و9 و 13).
در این مطالعه بین جنسیت مورد انتظار از طرف پدر یا مادر و میزان بروز افسردگی پس از زایمان ارتباط معنیداری مشاهده شد و در افرادی که جنسیت نوزاد مطابق با خواستهی پدر یا مادر نبوده است، افسردگی بیشتر مشاهده شد. این مطلب با مطالعهی فروزنده در شهر کرد (8) و حسینی در کرمانشاه (4) مطابقت دارد که این موضوع میتواند ناشی از مسایل فرهنگی خانوادهها به دلیل توجه خاص به جنس پسر به عنوان حامی در انجام مسئولیتهای خانوادگی و کاری باشد. در مطالعهی زنگنه، ارتباط معنیداری بین جنس نوزاد و افسردگی مشاهده نشده است (14). سابقهی قبلی افسردگی و مراجعه به
روانپزشک و سابقهی مصرف داروهای اعصاب و روان نیز از عواملی بود که با میزان بروز افسردگی مشابه مطالعهی زنگنه (14) و خرمیراد (15) و فروزنده (8) ارتباط معنیداری داشت و احتمالا تنش حاملگی و زایمان میتواند به عنوان عامل خطر در بروز مجدد افسردگی نقش داشته باشد.
نتایج پژوهش نشان داد که بین افسردگی پس از زایمان و وضعیت حاملگی مادر (نخستزا یا چندزا) برخلاف مطالعهی غفارینژاد (16)، شغل مادر، تعداد فرزندان و سابقهی سقط جنین، برخلاف مطالعهی غفارینژاد (16)، سابقهی مرگ کودک، برخلاف مطالعهی غفارینژاد (16)، خواسته یا ناخواسته بودن حاملگی مادر، برخلاف مطالعهی حسینی (4) و غفارینژاد (16) و خرمیراد (15)، نوع تغذیهی نوزاد برخلاف مطالعهی فروزنده در شهرکرد (8) ارتباط معنیداری وجود ندارد. تمامی متغیرهای عنوان شده، عواملی هستند که میتواند نقش به سزایی در بهداشت روانی و سازگاری مادران با موقعیت جدید و در نهایت سلامت و بهداشت خانواده بازی کند. در ضمن باید توجه داشت که با افزایش مسئولیتهای ناشی از تولد کودک، نیاز به حمایت اجتماعی، خانوادگی و عاطفی زنان بیشتر شده و در نتیجه سطوح پایین حمایت اجتماعی میتواند بر ایجاد افسردگی پس از زایمان نقش فعالی داشته باشد، به خصوص در مادران با سنین پایین که بیشترین آسیبپذیری را دارا میباشند.
با توجه به این که افسردگی پس از زایمان به عنوان یک معضل خانوادگی و اجتماعی شیوع نسبتا بالایی دارد و با توجه به چندعاملی بودن این بیماری، کاهش هر یک از عوامل موثر میتواند احتمال افسردگی پس از زایمان را کاهش دهد. تشخیص به موقع و درمان آن از عواقب این اختلال مادر، نوزاد و خانواده میکاهد و عملکرد خانوادگی و کیفیت زندگی بیمار را بهبود میبخشد.
محدودیتهای این پژوهش به شرح زیر میباشد:
این مطالعه به طور عمده بر روی زنان شهری مراجعهکننده به بیمارستان در شهر زاهدان انجام گردید. با توجه به عوامل فرهنگی و تنشهای محیطی متفاوتی که زنان روستایی تحمل میکنند، میزان افسردگی پس از زایمان در این گروه احتمالا متفاوت خواهد بود. یکی از محدودیتهای دیگر، عدم ارتباط
حضوری با شرکت کنندگان میباشد که به دلیل احتمال عدم
مراجعهی مجدد و امکان ارتباط حضوری، بررسیهای بعدی تلفنی انجام گردید که عدم امکان برقراری ارتباط با
شرکتکنندگان به دلیل جابه جایی یا شمارهی اشتباهی یا قطع بودن تلفن از دیگر محدودیتهای کار در این پژوهش بود.
پیشنهاد میشود مطالعهای مشابه در زنان روستایی نیز انجام گردد و به دلیل شیوع بالای افسردگی در این مطالعه و سایر مطالعات انجام شده در ایران، در مراکز بهداشتی درمانی شهری و روستایی، رابطین بهداشتی و ماماها و کارشناسان واحد تنظیم خانواده و واکسیناسیون شاغل در این مراکز، آموزشهای لازم را برای تشخیص زودرس علایم افسردگی پس از زایمان دیده، این اطلاعات را به خانوارهای تحت پوشش نیز انتقال دهند و در صورت بروز علایم افسردگی در زنان، جهت پیشگیری از عواقب آن، بیماران را به مراکز درمانی تخصصی ارجاع نمایند. همچنین توصیه میشود با کاهش سزارین غیر ضروری از وارد شدن تنش اضافی جراحی بر مادر و احتمال افسردگی پس از زایمان پیشگیری گردد.
به نظر میرسد که آموزش به خانوادهها جهت کاهش ازدواج در سنین پایین و حداقل پیشگیری از بارداری در این سنین و همچنین آموزش جهت کاهش حساسیت خانوادهها به جنسیت نوزاد و نیز آموزش مهارتهای فرزندپروری میتواند راهکار مناسبی جهت کاهش بروز افسردگی پس از زایمان در زنان باشد.
امید است با انجام مطالعات بیشتر و وسیعتر در زمینهی افسردگی پس از زایمان و در نظر گرفتن عوامل خطر موثر، شاهد ارتقای سلامت روانی مادران، فرزندان و خانواده باشیم.